جدول جو
جدول جو

معنی محمل کش - جستجوی لغت در جدول جو

محمل کش
(خَ)
برندۀ محمل. کشندۀ محمل. آنکه محمل را حمل کند و بکشد و بار کند:
به اندازه بردار از این راه گنج
نه چندان که محمل کش آید به رنج.
نظامی.
قلاووز برداشت آهنگ پیش
شد از پای محمل کشان راه ریش.
نظامی.
به حرفی که در دفتر مردمی است
به نقشی که محمل کش آدمی است.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محنت کش
تصویر محنت کش
آنکه به رنج و سختی دچار است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زحمت کش
تصویر زحمت کش
آنکه زحمت می کشد و رنج می برد، در ادبیات مارکسیس، کارگر، رنجبر
فرهنگ فارسی عمید
(مُحَمْ مَ)
ابن علاءالدین تکش، ملقب به علاءالدین (596 تا 618 هجری قمری) ششمین از خوارزمشاهیان. پس از مرگ پدر به تاریخ بیستم شوال 596 بجای او نشست. ابتدا به دفع برادرزادۀ خود هندوخان پسر ارشد ناصرالدین ملکشاه که مدعی جانشینی تکش بود برخاست و هندوخان شکست خورد و به غیاث الدین و شهاب الدین از ملوک غوریه پناهنده شد ولی آنان هم از سلطان محمد شکست خوردند و سلطان محمد سرانجام در 612 دولت غوریان را منقرض کرد و بر هرات و فیروزکوه و غزنه دست یافت. در 606 نیز مازندران را فتح کرده بود و در 607 سلاجقۀ کرمان را برانداخت. خوارزمشاهیان از عهدی که اتسز مغلوب گورخان شده بود هر سال به قراختائیان خراجی می پرداختند و ایل ارسلان و تکش هرقدر خواستند او را از زیر این بار رها سازند توفیق نیافتند بخصوص که تکش در موقع کشمکش با برادر خود سلطان شاه این خراج سالیانه را به قراختائیان پذیرفته بود. سلطان محمد در سال 607 هجری قمری رسول گورخان را که برای وصول خراج آمده بود در آب انداخت و در آخر همین سال هم به عزم تصرف ماوراءالنهر به آن جانب حرکت نمود. مردم بخارا مقدم سلطان محمد را احترام فراوان کردند و در رسیدن به سمرقند خاقان آنجانصرت الدین عثمان خان ملقب به سلطان السلاطین که با گورخان قراختائی صفائی نداشت به خدمت خوارزمشاه آمد و قبول نمود که به نام سلطان محمد خطبه بخواند و سکه بزند سلطان به عزم تسخیر ممالک اصلی قراختائیان از شط سیحون گذشت و در ربیع الاول 607 اردوی تانیگو والی شهر طراز سردار گورخان را شکست داد و او را به اسیری گرفت و به خوارزم آورد و کشت، از آن تاریخ به بعد سلطان محمد به لقب اسکندر ثانی ملقب گردید. پس از آنکه قراختائیان از میان رفتند و مانع بزرگی که میان بلاد آباد ماوراءالنهر و مساکن اقوام وحشی تاتار وجود داشت برطرف شد مغولان با ممالک خوارزمشاهی مجاورت پیدا کردند و با آنکه چنگیز میخواست با خوارزمشاه روابط دوستانه داشته باشد به عللی که در تاریخ نوشته شده است بااو در نزاع افتاد و پس از آنکه در 615 کوچلک را از کاشغر راند و دولت قوم نایمان را منقرض کرد برای حمله به ممالک خوارزمشاهی به تهیاتی عظیم مشغول شد و درپائیز 616 با تمام پسران و سرداران خود به ماوراءالنهر ریخت و پس از فتح و خرابی شهرهای آباد این ناحیه خوارزم و خراسان را نیز تسخیر ساخت و خوارزمشاه همچنان از مقابل او میگریخت تا عاقبت به مازندران پناه برد و چون شنید که مغول به عقب او می آیند به جزیره کوچک آبسکون در مقابل دهانۀ نهر گرگان در بحر خزر رفت و در آنجا از شدت کوفتگی و اندوه جان سپرد (شوال 617 هجری قمری) ، در حالی که کفن نداشت و از جامۀ یکی از همراهان او را کفنی ترتیب دادند. سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه در عهد خود یکی از مشهورترین و عظیم الشأن ترین پادشاهان اسلام بود چه فتوحات بزرگی که در مدت بالنسبه قلیل به دست او انجام یافت و سلسله هائی که به توسط او برافتاد همه از وقایع بزرگی بود که کمتر پادشاهی را میسر شده بود و دولت او بعد از دولت سلاجقه یکی از وسیعترین دولتها بود چه علاوه بر تمام ایران و ماوراءالنهر و خوارزم قسمتی از ترکستان و هندوستان را نیز شامل میشد و بقیۀ ملوک آن زمان هم فرمان خوارزمشاه را گردن نهاده بودند و او خود دیندار و عالم و علم و ادب دوست بود اما سخت کش بود و بی تدبیری داشت و مادرش ترکان خاتون نیز در بیرحمی و خودخواهی سرآمد زنان بود و سخت کشی های سلطان و مادر و بستگانش از عوامل مهم شکست و برافتادن دولت خوارزمشاهی با همه استعداد و انتظامات لشکری و پهناوری قلمرو حکومت گشت. رجوع به تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
کشندۀ محنت. سختی کش، ستمکش. مظلوم
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
مشعل کشنده. خاموش کننده مشعل:
چو کردی چراغ مرا نوردار
ز من، باد مشعل کشان دور دار.
نظامی (شرفنامۀ چ وحید ص 11).
، صاحب غیاث و آنندراج در ذیل ’مشعل کشان’ آرند: قومی است از کفار. گویند که ایشان مشعل را کشته به خانه تاریک جامۀ دختران انداخته به چند پسران امر کنند که هر یکی جامه ای بردارد و صاحب آن جامه در نکاح او باشد
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
رمّال. (ملخص اللغات حسن خطیب). رجوع به رمال و رمل شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ زَ / زِ شِ کَ)
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد:
میل کش چشم خیالات شو
کندنه پای خرابات شو.
نظامی.
و رجوع به میل کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
بردن محمل. حمل محمل، سفر کردن. نقل مکان کردن:
چه میخواهند از این محمل کشیدن
چه میجویند از این منزل بریدن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از محنت کش
تصویر محنت کش
رنجکش آنکه رنج و مشقت کشد
فرهنگ لغت هوشیار
بردن محمل: می کشد محمل ناز تو همانا که ز شوق کف مستی ز دهن ریخته جمازه صبح. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
رنجدیده، رنجکش، غم پرور، محنت بر، محنت پرور، محنت خور، محنت دیده، محنت زده، محنت روزی، محنتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشعل دار، مشعل چی، مشعله دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد